يك نفر منتظر


ミ♥ミ دختـری در باد ミ♥ミ

دل نوشته يه دختر عاشق باد

يک نفر در هـمین نزدیکــی ها

چــیزی

به وسعت یک زنــدگی برایت جا گذاشته است

خیالـــت راحت باشد

آرام چشمهایت را ببــند

یکنفر برای همه نگرانـــــی هایت بیــدار است

یکنفر که از همه زیبایی های دنیــا

تـنهـا تـــو را بـــــاور دارد ...

نوشته شده در پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:,ساعت 18:24 توسط ليلا | |

زخــــمی ام کـــردی.....

میبخـــــشمت....

یـــــادم نبود کاکتوــــس را نـــــــوازش نمی کنند
.

نوشته شده در پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:,ساعت 17:29 توسط ليلا | |


خـُــــدآیـــــآ ،


دَرلیسْتِ آدَم هآیَت اشتبآهی شُده اسْت....



اسْم مَن كه "ایّوب" نبودْ !!!!

نوشته شده در دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:,ساعت 11:0 توسط ليلا | |

معشوقه ای پیدا کرده ام

به نام روزگار . . .

این روزها مرا درآغوش خویش

سخت به بازی گرفته است !

نوشته شده در یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:,ساعت 18:24 توسط ليلا | |


درد من تنهایی نیست ...

دردِ من این است که :

هر روز از خودم میپرسم مگرخودش مرا انتخاب نکرد ....!!!

نوشته شده در یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:,ساعت 18:10 توسط ليلا | |

زَטּ ڪـہ بآشے

بآیَد صَبور بآشے ، مـُـدآرآ ڪُـنے وَ با هَمہ ےِ بـُـغض اَت لـَـبخَند بـِـزَنے .

زَטּ ڪـہ بآشے

هــِـزآر بآر هــَـم ڪـہ بِگویـَـد : " دوستـَـت دآرَد "

بــآزهــَـم خوآهے پـُـرسے : " دوستــَـم دآرے ؟؟؟ "

وَ تَہ دِلــَــت هــَـمیشہ خوآهــَـد لــَـرزید ...

نوشته شده در یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:,ساعت 18:6 توسط ليلا | |

از من فاصله بگیر

هر بار که به من نزدیک میشوی

باور میکنم هنوز میتوان زندگی رو دوست داشت

ازمن فاصله بگیر

خسته ام از امید های کوتاه...

نوشته شده در یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:,ساعت 17:53 توسط ليلا | |

در این بی خوابی ممتد...

زیر سرقت خوشید

بدست ماه

چشمانم نگاه کوچه را دزدید

که شاید

بین اینهمه عابر

تو هم باشی...

نوشته شده در یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:,ساعت 17:48 توسط ليلا | |

می گویند دلتنگ نباشم ...

خدای من انگار به آب بگویند خیس نباش

نوشته شده در یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:,ساعت 17:42 توسط ليلا | |

گاهی عکسی را میسوزانیم و گاهی عکسی ما را میسوزاند…

نوشته شده در یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:,ساعت 17:28 توسط ليلا | |

من همیشه از اول قصه های مادر بزرگ می ترسیدم

و آخر هم به واقعیت می پیوست…

یکی بــــود…یکی نــــــبود…!!!

نوشته شده در یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:,ساعت 17:12 توسط ليلا | |


دیگــه با عروسک هام بازی نمی کنـــم 
بزرگ شـــدم !

برای خودم عروســـکی شــــدم 
آنقــــدر که بازی ام دادنـــد ........!
 
نوشته شده در شنبه 25 شهريور 1391برچسب:,ساعت 19:59 توسط ليلا | |

بی حوصله ام
دست خودم نیست
کمی دلتنگ ف
ردایم
فردایی
 که تو می آیی
و شاید
من نباشم

نوشته شده در شنبه 25 شهريور 1391برچسب:,ساعت 19:57 توسط ليلا | |

هم خسته‌ام

هم تنها

پنجره را باز می‌کنم

شب به کمکم می‌آید

نوشته شده در شنبه 25 شهريور 1391برچسب:,ساعت 19:54 توسط ليلا | |

دست هایـمان را بـهم قفـل کنیم

فقط یـادت باشد

کلیـد را جایـی بـگذاری که یـاد هیـچ کدامـمان نـماند . . .

نوشته شده در شنبه 25 شهريور 1391برچسب:,ساعت 19:50 توسط ليلا | |

وقتی اولین سیب را از نگاهت دزدیدم
تو آنقدر خوب بودی که جیب هایم را نگشتی،
و من آنقدر هول شدم که جای سیب ،
دلم را به تو دادم

نوشته شده در شنبه 25 شهريور 1391برچسب:,ساعت 13:58 توسط ليلا | |

گرگها همیشه زوزه نمیكشند ...

گاهی هم می گویند :

دوستت دارم ...

و زودتر از آنكه بفهمی بره ای ...

میدرند خاطراتت را ...

و تو میمانی با تنی كه بوی گرگ گرفته ... !!!

نوشته شده در شنبه 25 شهريور 1391برچسب:,ساعت 13:51 توسط ليلا | |

نقـش یـــک درخــت خشک را

در زنـدگی بازی میکـنم !

نمیـدانم که بایـد چشم انتظار بهار باشم


یا هیزم شکن پـیــر…

نوشته شده در شنبه 25 شهريور 1391برچسب:,ساعت 13:43 توسط ليلا | |

ای خدایی که اینگونه قدرتنمایی میکنی ؛

  

گرفتار ها رو نجات بده

 

نوشته شده در شنبه 25 شهريور 1391برچسب:,ساعت 13:22 توسط ليلا | |

Design By : MihanSkin